نتایج جستجو برای عبارت :

من باب الانصاف الرستورانی !

مردم اصفهان عادت دارند هر روز صبح در خانه را آب و جارو کنند. بسیار هم نیک. هنگام بازگشت از نانوایی به یکدیگر نان داغ تعارف میکنند و بلند بلند چاق سلامتی میکنند. یک جور محبت خاصی بین آنها هست که توصیفش از من برنمی آید. 
من شهرهای زیادی دیده ام. پاریس خیلی انترسانت بود، اما اصفهان انترسانت تر است! دلیلش را هم خدمت جنابان عالی عرض خواهم کرد. 
الحق و الانصاف اصفهان شهر تمیزی است. مثلا شما رم را تصور بفرمایید. شلوغ و کثیف. با اینکه نامش تا آسمان هفت
توبه جناب فیض کاشانی اعلی الله مقامه از فلسفه و تصوف
فیض کاشانی داماد و بهترین شاگرد ملاصدرا بود که در اواخر عمر خود از روش صوفیانه توبه کرد و بازگشت؛ بنا بر این صوفی خواندن وی پس از تصریح او به ندامت و پشیمانی ناصحیح است.
او در رساله الانصاف می‌نویسد:
نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوفم و نه متکلف بلکه مقلد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور (علیهم السلام)، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول و بر کرانه، و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت (علیه
بسم الله الرحمن الرحیم 
این نام کتابی از آثار و تالیفات آیت الله العظمی جعفر سبحانی دام ظله است 
 سال اول که وارد حوزه شدیم جزء برنامه های فرا درسی حوزمون مطالعه این کتاب بود که الحقو الانصاف بجا بود 
از ویژگی های خاص این کتاب چند مطلب رو عرص کنم که از همهش بیشتر برام مهم بود ؛

این کتاب تاریخ تحلیلی بود و فقط داستان تعریف نکرده بود و رد بشود 
البته برخی از این تحلیل ها وبیان داستان ها قابل تامل و یا رد کردن هم هست ، اما کلا خیلی مفیده
این کتاب
بهانه این نوشته رو روز دانشجو است.
یک.
اسمش دانش‌جو است یعنی کسی که جوینده دانشه ولی حقیقتاً این‌که آخر ترم به دنبال جزوه از فلان خانم نازک نویس و چند رنگ نویس می‌گردند و به دنبال هویت خود دانشجویی رو یدک می‌کشن.
الحق و الانصاف که هیچ چیز به جز الفاظ و اسماء بی‌هویت نشده و به هیچ چیز بیش از ساحت اسماء تجاوز صورت نگرفته و حرمت کلمات دریده نشده!
دو.
در دوران تحصیلم در رشته مهندسی و یا اون موقع که علوم سیاسی می‌خوندم یا اون موقع که حوزه می‌رفتم
بسم اللهدیشب خیلی خواب نرفتم. صبح هم، بعد از خوردن سحری، نتوانستم چندان بخوابم. حدود ساعت ۷ از خانه راه افتادم. چند کار داشتم و لابد خسته تر می شدم. سعی کردم طوری کارها انجام شود که بین ساعت ۲ تا ۴ بعد از ظهر وقت داشته باشم بخوابم تا شاید توانی باشد که امشب، که شب بیست و یکم ماه رمضان است، بیدار بمانم. کارها - با اینکه کاملا انجام نشدند - فرصت خواب را دادند...تخت و تشک و بالشت و سکوت نسبی؛ به علاوه ی خستگی... ظاهرا مقدمات خواب فراهم است... اما هرچه سع
راستش من به تازگی با سیستم طراحی ورد پرس آشنا شدم.  در واقع این واژه رو می شناختم ولی از ابهت کلمش ،  می ترسیدم سمتش برم ‌ و متاسفانه این باعث شد عمرم رو الکی در سیستم های بلاگ دهی به درد نخوری مثل بلاگفا و بیان و ... تلف کنم . 
شما میتونی از سایت های مختلف هاست و دامنه رایگان بگیرید و وردپرس رو روی هاست خودتون ذخیره کنید . ( البته من توصیه می کنم هاست و دامنه اختصاصی خودتون رو بخرید ) 
دوستان وبلاگ نویس عزیز: تا کی می خواید تو سیستم محدودی مثل همین
✨﷽✨ 
روز #عاشورای_حسینی بود. رسم دیرینه روستا در این روز، رفتن هیئت و اهالی این روستا به روستای مجاور در چند کیلومتری آن بود. در مسیر هم گاو و گوسفند جلوی هیئت می‌کشتند و روز بعد خرجی می‌دادند. راه افتادیم. چون امنیت آنجا کمی نامناسب بود، چند نفری با اسلحه! اطراف جمعیت در رفت و آمد بودند. قبل از اینکه جمعیت حرکت کند، به یکی از جوانانی که باهاش رفیق شده بودم، دوربینم را که فیلمش حدود 25 عکس هنوز داشت، به او دادم و گفتم چند عکس از این تجمع برایم
فردا هشت صبح با استادی کلاس داریم که به نظرم آل پاچینو وطنی ه! خب آخه لعنتی چرا تو باید این همه جذاب باشی؟ اون مدرک خفن از آمریکا، اون چین گوشه‌ی چشمات وقتی می‌خندی، اون خط اتوی لباس‌هات ! شلواری که به زیباترین شکل روی کفشت می‌ایسته، اون روپوش سفیدت که خوش دوخت‌ترین روپوشی‌ه که تا حالا دیدم، تمرکز می‌ذاره واسه‌ی آدم؟ من حتی به ساسون‌های روپوشش هم دقت کردم.
بعد اینا همه به کنار، استادمون متولد سال ۴۲ ه! می‌فهمی؟ ۴۲! الحق و الانصاف، جذابی
دوستان برای دانلود فیلم خورشید شما میتوانید به وبسایت 
شب دی ال سر بزنید
به یاد داشته باشید که خورشید را مجید مجیدی ساخته است و الحق و الانصاف فیلم بسیار زیبایی است
این فیلم دیدنی از این جهت زیباست
که باید دید که چرا دوستش دارند
مجیدی مجیدی سازنده فیلم بچه های آسمان فیلم زیبای خورید را ساخته است
کیفیت این اثر بسیار بالاست
و عالی و بیان عالی سازندگان آن ...این اثر را به فیلمی درخور و شایسته تبدیل کرده است
که هر کسی آرزوی بازی در آن را دارد
محمد
پیش‌نوشت: این پست در مورد یکی از ماجراهای توییتره! ماجرای اعتراض چندی از بچّه‌های دانشکده‌ی صنایع به انجمن علمی دانشکده کامپیوتر و کمکش به یکی از رویدادهای دانشکده‌ی صنایع!
 
برداشت من از ماجرا(شرح ما وقع از دید من):
دانشکده‌ی صنایع مدّتی پیش رویدادی به نام گیم‌این برگزار کرد. (که الحق و الانصاف رویداد بزرگ و قوی‌ای بود!)
این رویداد نیاز به یک پلتفرم داشت که پیاده‌سازی و ساخت اون نیاز به دانش کامپیوتری داشت و به نوعی بچّه‌های صنایع از ب
چند روز پیش دوتا از کارمندای یکی از بانکا اومدن و غذا سفارش دادن برای نیم ساعت بعد که قرار بود رئیسشون با دوتا از کسایی که تو استان رتبه بالایی داشتن بیان رستوران . خب گفتن سه نفرن شما سه تا ماست موسیر ، سه تا ماست خیار و سه تا زیتون و سه تا زیتون پرورده و سه تا سالاد فصل و سه تا سالاد شیرازی بزار !!!! گفتم باشه !
وقتی کارمندا رفتن اونا اومدن من فقط سه تا سالاد فصل گذاشتم و غذاشون که دوتا ماهی و یه میگو بود . به گفته کارمنده پیش میرفتم تمام سفره دست
تحلیل شخصی فیلم سینمایی«روزی روزگاری در هالیوود » Once upon a time in Hollywood:نهمین فیلم بلند کوئینتین تارانتینو، که در افتتاحیه جشنواره بین‌المللی فیلم کن ۲۰۱۹ پخش شد، بالأخره کیفیت Web-dl و Blue ray در دسترس همگان قرار گرفت... برعکس سایر فیلم هایش، این فیلم میزانسن و صحنه پردازی متفاوتی داشته و به زندگی سینمایی دو بازیگر و بدلکار ( که به ترتیب نقش آن دو را لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت اجرا کردند) در دهه های شصت و هفتاد میلادی در امریکا پرداخته...گذشته از ن
اگرچه شب نیست، روز شده است، وقت بیداری ست، وقتِ تقلا و کار و کوشش است، من نیز بیدارم و با دیو درد گلاویزم. نه شب آرام و نه روز قرا دارم. شعری و ترانه ای که زیر پرتو ماه باید گوش کرد و خواند، زیر تیغ آفتابی می خوانم که از وجودش بی خبرم، درون ظلمت درد است. همهٔ عمری که کردم تاکنون یا صرف آرزو کردن شد یا نصیب تجزیه شدن! الحق و الانصاف تولدم تسلیت داشت نه تبریک! اگر خاک رویم نیست، و در کفن سفید نغنودم از بدبیاری ست وگرنه زنده نیستم. 
 
امشب ای ماه به در
یکی از نگرانی های مادرانه ام برای تو این است که چطور یادت بدهم آدم ها را بشناسی! ساعت ها به این فکر میکنم و بین کتاب ها پرسه میزنم و کلمات را بالا و پایین میکنم که ببینم برای شناساندن هر شخصی به تو باید چه تدبیری را به کار ببندم؟ اگر قرار است برایت بگویم، باید دستت را بگیرم و کجا ببرم و بگویم؟ در کدام کافه یا گلزار یا مسجد یا موزه؟ اگر قرار است حرفی نزنم با چه فیلم یا کتابی آن آدم را پیش چشمانت به نمایش بیاورم؟همه ی اینها ساعت ها فکر میبرد و الحق
آقا محمد در نقل بلاگ پویشی راه انداخته با موضوع حال و هوای این روزهای بیان که وحشتناک سوت و کور شده. البته بیان تقصیری هم ندارد؛ تا وقتی که اینستاگرام و امثالهم نفس میکشند (و خود ما هم به او مدام تنفس مصنوعی میدهیم)، وبلاگ و وبلاگ نویسی که جای خود دارد، حتی کتاب و کتابخوانی هم از رونق می افتد!به هر حال، بیان، این محفل صمیمی اهل قلم که بی منّت لوازم نوشتن را در اختیارمان گذاشته، حیف است که بمیرد. یادی کنیم از اتفاقات خوب و شیرینی که تا الان در بی
امروز کتاب The President's Murderer را خوندم و چالش ۲۰۱۹ گودریدزم را کامل کردم.
امسال ۲۰ کتاب انتخاب کرده بودم که اگر به احتمال، سال شلوغی داشتم، بتوانم تمامش کنم و اگر فرصت بیش‌تر داشتم سریع‌تر به هدفم برسم و روحیه بگیرم و اعتماد به نفسم بالا‌ برود. دقیقا به همین سادگی.
قبل از عید موقع خانه تکانی دقیقه‌ی نودی‌مان، کتاب Christmas In Prague را پیدا کردم، مریم قبلا برای کلاس زبانش خریده بود، کتابی ۴۰-۵۰ صفحه‌ای از مجموعه‌ی Oxford Bookworms Library و در سطح Stage 1. خواندم و
به نام خدا
امروز ۳۰ ام بهمن ماه سال ۹۸، بهمنی دوست داشتنی، بهمنی به یاد ماندنی.
بهمن در ۲۹ روزی که فرصت داشت روی خوش نشان بدهد، این کار را نکرد اما، دمش گرم که در روز پایانی اش اتفاقی خوشایند را رقم زد.
ساعت ۴ و ۱۲-۱۳ دقیقه‌ی بعد از ظهر هم به ساعت ها و تاریخ هایی که قرار است همیشه به یاد داشته باشم اشان اضافه شد؛ ساعت رها شدن، ساعت سبک شدن، البته نه سبک شدنی مناسب برای پرواز ولی مطلوب برای نفس کشیدن.
از ملاقات و صحبت هایی می‌نویسم که شروع کردنش
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
سوال می شود توکل را تعریف کردید یعنی امورات را به خدا سپردن. اگر امورات را به خدا بسپاریم فایده ای هم برای ما دارد یا نه؟
همانطورکه اگرکسی امورات کاری خودش را به غیر خدا می سپارد و بقول معروف پارتی او می شود برای انجام کارهایی خدا هم می تواند پارتی خوبی بشود. توکل مثل هر چیزی برای خودش آثاری دارد
1.قدرت
توکل اولین اثرش در انسان این است که انسان را قدرتمند‌ می‌کند.
به نام خدا
امروز ۳۰ ام بهمن ماه سال ۹۸، بهمنی دوست داشتنی، بهمنی به یاد ماندنی.
بهمن در ۲۹ روزی که فرصت داشت روی خوش نشان بدهد، این کار را نکرد اما، دمش گرم که در روز پایانی اش اتفاقی خوشایند را رقم زد.
ساعت ۴ و ۱۲-۱۳ دقیقه‌ی بعد از ظهر هم به ساعت ها و تاریخ هایی که قرار است همیشه به یاد داشته باشم اشان اضافه شد؛ ساعت رها شدن، ساعت سبک شدن، البته نه سبک شدنی مناسب برای پرواز ولی مطلوب برای نفس کشیدن.
از ملاقات و صحبت هایی می‌نویسم که شروع کردنش
 
من و پرنسس نشسته بودیم در مورد توکل حرف می‌زدیم که پسری جوان وارد شد و گفت ببخشید انگور دارید؟
من: انگور؟! انگور سیاه بدهم، انگور سفید بدهم؟ کدام را بدهم؟ 
انگور سفید، عسکری بدهم؟ ریش‌بابا بدهم؟ رطبی بدهم؟ منقی بدهم؟
انگور سیاه، ریش بابا بدهم؟ منقی بدهم؟ فرانسوی بدهم؟ شاهرودی بدهم؟ یاقوتی بدهم؟ کدام را بدهم؟
جوان: همه را بدهید.
من: آخر این همه انگور را برای سر قبر پدرت می‌خواهی؟
جوان: آری پدرم تازه فوت کرده، برای خیرات می‌خواهیم. شما حکی
مجموعه‌ی «به من بگو چرا» نوشته‌ی «آرکدی لئوکوم» کتاب‌های محبوب من در دوران کودکی و نوجوانی بودند و اینکه جلد سومش را نداشتم یکی از بزرگترین حسرت‌های آن دوران بود. و شما چه می‌دانید شهری که کتابفروشی ندارد، چه شهر پر از حسرتی است.
به زبانی که برای بچه‌ی ۱۰-۱۲ قابل فهم باشد، در مورد پدیده‌های علمی نوشته بود.ما سه جلدش را داشتیم جلد اول عنوانش بود جهانی که گراگرد ماست، جلد دوم نخستین پدیده‌ها و جلد چهارم درباره‌ی ساخته‌های دست بشر. چندین
 
سیرانو دو برژراک، سروده‌ی ادموند رُستانسوم / هشت تا چهارده
دی شیخ با چراغ همی گشت گردِ شهر، این کشیشِ کبًوشی (Capucin) فانوس به‌دست. پُرْسان پُرْسان پی‌ی منزلِ مادام مادْلِنْ رُبَن، برمی‌خورَد به این دَد و دیو که رُکسانم آرزوست. دیو و دَد هم، با نشانی‌ی عوضی، می‌فرستندش عقبِ نخود‌ْسیاه. بعد یکچند که برمی‌گردد، سیرانو بهانه می‌آورد که حیالم گفتید مادام رُلَن!
درین فرصت، بوسه تحصیل می‌شود - با همان اوراد! کریستیان، از دیوار، می‌رود روی
کار اصلی من در اداره،ارزیابی قسمت های مختلف بر اساس یک سری سنجه های کمّی است.نتیجه ارزیابی ها به صورت فصلی برای رئیس اداره گردشکار می شود.در این گردشکار او دستور تشویق قسمت هایی که بهترین عملکرد را داشته اند(بالاترین نمره را کسب کرده اند)را صادر می کند.نتیجه طبق تجربه های قبلی ام شگفت آور بود.از موقعی که این ارزیابی ها شروع شد پیشرفت خوبی در انجام کارهای محوّله به قسمت های مختلف و به تبع آن اداره ایجاد شد.ارباب رجوع ها به مراتب راضی تر از گذشت
دیروز ساعت یک و خورده‌ای، داشتیم نهار می‌خوردیم که هدهد زنگ زد به گوشیم، گفت خودش کلاسه و ساعت سه قراره مهمون بیاد خونه‌ش و من بدوئم برم خونه‌ش، جمع کنم و جارو بزنم و فلان کنم و بهمان کنم. یکی از اقوام که موقع عروسی عزادار پسرشون بودن، حالا برای تبریک و دادن کادو قرار بود بیان خونه‌ش. منم در حینی که حاضر می‌شدم، افکار پلیدی در سرم می‌پروراندم! گفتم خونه‌ش که خالیه، برم نقشه‌ی پخت کاپ‌کیک مغزدارمو اونجا پباده کنم این چند روز یکی دو بار ک
 
سیرانو دو برژراک، سروده‌ی ادموند رُستانسوم / هشت تا چهارده
دی شیخ با چراغ همی گشت گردِ شهر، این کشیشِ کبًوشی (Capucin) فانوس به‌دست. پُرْسان پُرْسان پی‌ی منزلِ مادام مادْلِنْ رُبَن، برمی‌خورَد به این دَد و دیو که رُکسانم آرزوست. دیو و دَد هم، با نشانی‌ی عوضی، می‌فرستندش عقبِ نخود‌ْسیاه. بعد یکچند که برمی‌گردد، سیرانو بهانه می‌آورد که حیالم گفتید مادام رُلَن!
درین فرصت، بوسه تحصیل می‌شود - با همان اوراد! کریستیان، از دیوار، می‌رود روی
در خطبه ۱۳۸ نهج البلاغه –که گفته شده امیرالمومنین(ع) در آن به سیره
حکومتی حضرت مهدی(عج) اشاره کرده- آمده است: «حضرت مهدی(عج) رای مردم را به
قرآن باز می گرداند، در زمانی که آنها قرآن را به رای و اندیشه [خود] مبدل
کرده اند.»




زمان تقریبی مطالعه :
5 دقیقه



خدای
متعال در آیه 79 سوره مبارکه و
"زن" بودن، الحق و الانصاف که کار سخت تری ست. فقط آنچه برایم هنوز گنگ و نامعلوم است، این است که چرا در یک چنین زمانه ای که "زن" بودن بعد از کار در معدن در رده ی سخت ترین کار های دنیا قرار می گیرد، هنوز هم خیلی ها به "مرد" بودن خود، تا به این اندازه احمقانه می بالند؟ :)
یک "زن" اساسا موجود ضعیفی ست. او نمی تواند بدون اجازه یک "مرد" از کشور خارج شود. نمی تواند بدون اجازه یک "مرد" ازدواج کند. یک "زن" نمی تواند به اندازه یک "مرد" بنابر تصمیم شخصی خودش، درگیر راب
«جعفر بلوری» طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:چند هفته‌ای است که یک ویروس، نه فقط فکر و ذهن مردم ایران که، مردم تمام دنیا را به خود درگیر کرده.بیش از ۴۰ کشور در سرتاسر دنیا با این ویروس درگیرند و تقریبا همه مطمئنند، دیر یا زود این ویروس، سراغ کشور آنها هم خواهد آمد. چندی پیش سازمان بهداشت جهانی به همه کشورهای جهان هشدار داد تدابیر لازم را برای مقابله با این ویروس اتخاذ کنند چرا که «کرونا پشت دروازه همه کشورهاست.» در این‌باره گفتنی‌هایی هس
"زن" بودن، الحق و الانصاف که کار سخت تری ست. فقط آنچه برایم هنوز گنگ و نامعلوم است، این است که چرا در یک چنین زمانه ای که "زن" بودن بعد از کار در معدن در رده ی سخت ترین کار های دنیا قرار می گیرد، هنوز هم خیلی ها به "مرد" بودن خود، تا به این اندازه احمقانه می بالند؟ :)
یک "زن" اساسا موجود ضعیفی ست. او نمی تواند بدون اجازه یک "مرد" از کشور خارج شود. نمی تواند بدون اجازه یک "مرد" ازدواج کند. یک "زن" نمی تواند به اندازه یک "مرد" بنابر تصمیم شخصی خودش، درگیر راب
سرم گرم ِ خدا بود و دیگر هیچ نبود ِ چمران بود. تمام که شد داشتم فکر میکردم کتاب لبنانش را شروع کنم به خواندن. اما نمی دانستم سر از مناسبات سیاسی و جغرافی اش در خواهم آورد یا نه. به هوای امام موسی صدر دوست دارم بخوانمش. قدیم تر ها، امام برایم صرفا کسی بود که چمران او را دوست می داشت. این که برایم قابل احترام بود تنها به این دلیل بود که چمران به او تعلق خاطر داشته ... حالا اما وضعیت متفاوت است. چمران خوش بخت بود که امام را دید و شناخت و همراهی کرد ...هو
هر چه فکر می‌کنم می‌بینم همه‌ی مصیبت‌ها از گور اولین انشای کذائی زندگی‌ام بلند می‌شود. دوره‌ی راهنمایی بودم که پس از سال‌ها فرار ماهرانه از زیر بار انشا نوشتن و خواندن انشا‌های خاله نویس در سر کلاس، بالاخره تصمیم گرفتم به نگارش انشا تن در دهم.
آن زمان‌ها از نوشتن و انشا و ادبیات به معنای واقعی کلمه بیزار بودم و  برایم خلاصه شده بودند در کلاس‌هایی خسته‌کننده با معلم‌های ادبیاتی که از ادب، ذوق، هنر، اخلاق و اعصاب هیچ بهره‌ای نبرده بو
قسمت سوم : حاشیه های سفر
 
اولین چیزی که پس از روئیت ضریح سیدالشهدا و درک معنوی آن به زبانم جاری شد،تحسین استاد فرشچیان بود،که الحق و الانصاف با طراحی این شاهکار ،جلوه و زیبایی حرم امام حسین (ع)را دوچندان کرده بود و آنجا بود که بار دیگر به هنر و ذوقِ ایرانی مباهات نمودم و برخود بالیدم .
 
بالاترین نیاز زائر امام حسین (ع) فهم و درک و شعور و در یک کلام بصیرت است،که اگر نباشد تمام دستاورد زیارت را تباه ، بلکه موجب خسران خواهد بود .
عده ای که خود را زا
قسمت سوم : حاشیه های سفر
 
اولین چیزی که پس از روئیت ضریح سیدالشهدا و درک معنوی آن به زبانم جاری شد،تحسین استاد فرشچیان بود،که الحق و الانصاف با طراحی این شاهکار ،جلوه و زیبایی حرم امام حسین (ع)را دوچندان کرده بود و آنجا بود که بار دیگر به هنر و ذوقِ ایرانی مباهات نمودم و برخود بالیدم .
 
بالاترین نیاز زائر امام حسین (ع) فهم و درک و شعور و در یک کلام بصیرت است،که اگر نباشد تمام دستاورد زیارت را تباه ، بلکه موجب خسران خواهد بود .
عده ای که خود را زا
به لطف مسئولین گرامی و در جهت گرمتر شدن روابط خانواده های ایرانی و با تصمیم حکیمانه ی مقامات، پای وزیر ارتباطات رفته روی سیم اینترنت (خودش میگه بزور هولش دادن روی سیم البته)   و ارتباطات ما با جامعه ی جهانی جهان خوار! (تعبیر از این غریب تر درست نکردم توو زندگیم) و مزدورانشان! کلا قطعه آقا. ما نمی تونیم حتی گوگل کنیم! ما عملا نمی تونیم فیلم ببینیم و حتی چیزی بخونیم. به همین دلیل و در راستای تبدیل تهدید ها به فرصت، زمان رو برای دیدن برنامه های بسی
دبی پایتخت امارات نیست ولی بدون شک مهم ترین و شلوغ ترین شهر این کشور و می توان گفت پایتخت توریستی آن است که توانسته هر ساله تعداد بی مشاری از افراد علاقه مند را به سمت خود بکشاند و در تجربه زندگی شما به یکی از بهترین و مناسب ترین مقاصد تبدیل شود ، همه ما شهر دبی را به مدرنیته و لوکس و ساحلی بودن می شناسیم و می دانیم که این شهر کویری جوان چند سالی بیشتر نیست که یه چنین پیشرفتی دست یافته و در جمع شهرهای توریستی قرار گرفته و بعضا تور دبی در صدر م
پس از مدتی مدید به سرم زد دستی به سر و گوش وبلاگ عزیزم بکشم اما فهمیدم که در آن لحظه حرفی برای گفتن ندارم!ولی این چند روزی که داستان دختر آبی سر زبان ها افتاد و موج های متعدد توییتری به راه افتادند بهانه خوبی هم دست من افتاد تا اندکی از درد های درونی بکاهم و خطورات ذهنم را این جا بپاشم!
 
هر دو طرف روایتی دارند، هر چند دیگر تقریبا برای کسانی که دنبال کننده موضوع بودند کاملا روشن است که داستان روایت شده در ابتدای کار تحریف شده و آراسته شده به زین
پس از مدتی مدید به سرم زد دستی به سر و گوش وبلاگ عزیزم بکشم اما فهمیدم که در آن لحظه حرفی برای گفتن ندارم!ولی این چند روزی که داستان دختر آبی سر زبان ها افتاد و موج های متعدد توییتری به راه افتادند بهانه خوبی هم دست من افتاد تا اندکی از درد های درونی بکاهم و خطورات ذهنم را این جا بپاشم!
 
هر دو طرف روایتی دارند، هر چند دیگر تقریبا برای کسانی که دنبال کننده موضوع بودند کاملا روشن است که داستان روایت شده در ابتدای کار تحریف شده و آراسته شده به زین
فکرم به طرز فجیعی به مسأله‌ی غریبی به نام "تعهد در مسئولیت‌ها و مشاغل مختلف"مشغول بود. هیچ چیز به اندازه‌ی آدم‌هایی که نسبت به شغلشان جدّیت ندارند، روح و روانم را بهم نمی‌ریزد. اصلا این آدم‌ها را نمی‌توانم درک کنم. فرقی نمی‌کند مغازه‌داری باشد که به جای پرداختن به مشتری‌هایش، با تلفن حرف می‌زند یا سریال یا فوتبال می‌بیند یا کارمند و مسئولی که بدون توجه به صف آدم‌های بدبخت‌بیچاره‌ای که یک لنگ در هوا با اعصاب‌های خراب‌تر از گرفتاری
فکرم به طرز فجیعی به مسأله‌ی غریبی به نام "تعهد در مسئولیت‌ها و مشاغل مختلف"مشغول بود. هیچ چیز به اندازه‌ی آدم‌هایی که نسبت به شغلشان جدّیت ندارند، روح و روانم را بهم نمی‌ریزد.
اصلا این آدم‌ها را نمی‌توانم درک کنم. فرقی نمی‌کند مغازه‌داری باشد که به جای پرداختن به مشتری‌هایش، با تلفن حرف می‌زند یا سریال یا فوتبال می‌بیند یا کارمند و مسئولی که بدون توجه به صف آدم‌های بدبخت‌بیچاره‌ای که یک لنگ در هوا با اعصاب‌های خراب‌تر از گرفتاری
علیرضا داوود نژاد فیلم ساز معروف و کارگردان خوش نام سینما ، که بیش از 4 دهه در این عرصه فعال می باشد . او دارای یک خانواده کاملأ هنری و سینمایی است ؛ مادر بازیگر ، دختر و پسر و حتی برادر ، همه فعال در عرصه بازیگری و سینما می باشند . متولد 1332 و هم ماه نگارنده در تولد ، یعنی اردیبهشت ماه می باشد. او از سال 1351 یعنی در حالی که 19 سال داشت فعالیت هنری و رسمی و موثر خود را آغاز کرد و با نوشتن فیلم عطش در سال 1351 رسما خود را به سینما معرفی کرد و پس از نوشتن چند
به نام خدا
 
نمی‌دانم کجای کار می‌لنگد اما هیچ چیز در این مملکت سر جای خودش قرار ندارد!
هیچ چیز که گفتم البته اغراق است و اگر به معنای واقعی کلمه هیچ چیز سر جایش نبود الان وضع خیلی بد تر از این حرف ها بود(هر چند الان هم چنگی به دل نمی‌زند) اما حداقل بعضی چیز های مهم سر جایشان نیستند، مثلا آدم های لایق و با سواد و کار بلد و دانشگاه رفته و خدا شناس بیشتر از این که در بطن حوادث و در وسط رودخانه‌ی جریان اتفاقات کشور باشند، در ساحل آرامش خود به دور ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روح سرگردان