نتایج جستجو برای عبارت :

همسرم ، عزیزم ، مهربانم !

سلام
خالق مهربانم بی صبرانه منتظرم برا نماز صبح بیدارم کنی...
خالقم عزیزم خیلی دوست عین استاد شجاعی قربان  و صدقه
پیامبرمهربان برم..
لطفا اون هم بهم عنایت .کن..
یه مورد خالق مهربان مواظب خوابم باش ..
فدای پیامبر مهربانم و شجاع بشم...
فعلا تا نماز صبح
مهربانم 
عالم از توست
غریبانه چرا می گردی
پ.ن:
مدتیه وقتی با کسی موقع حرف زدن راحتم ازش می پرسم اگه الان ندایی آمد الا یا اهل العالم انا المهدی
خودتو چطور مکه می رسونی
با این فرض که رفتن به اونجا مثل سوریه باشه
سخت سخت سخت
همه یا منتظر بلیط هواپیما بودن یا خبری از گشوده شدن راه «طی الارض»
البته برخی هم تصمیم داشتن کوچه رو آذین ببندن و خوشحال باشن که بالاخره آن وعده حق فرا رسید
احساس می کنم دیگه بلد نیستم منطقی فکر کنم...
شهریورماه 1394 من و همسرم عقد کردیم . بعد از گذشت 5 ماه در بهمن ماه 1394 موقع تولد همسرم رسیده بود . یه جش تولد برای همسرم در خانه پدرش گرفتم و شام ( چلومرغ ) دادم . مهمونای تولد همسرم ، داداش ها و آبجی های دو طرف به همراه پدر و مادرهامون بودند . کادوی من برای همسرم یه گوشی موبایل سامسونگ مدل G5 بود که 530 هزار تومان خریدم .
 
***
 
 
دانلود آهنگ جدید علی منتظری مهربانم
Download new Music Ali Montazeri Mehrabanam
آهنگ جدید علی منتظری بنام مهربانم
مهربانم جانم نبضم ضربانم دست من نیست عشقت افتاده به جانم ای پری رو اسمت شده ورد زبانم، قفل قلبم وا شد عشق تو دوا شد به یه
لبخند در دل طوفانی به پا شد دلم انگار یک آن از سینه جدا شد باید دلم من دل تو دل رباید باید ز تن عشق تو جانم برواید
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ مهربانم
 
آهنگ های علی منتظری
واقعا به همسرم افتخار میکنم
امروز نمیخوام هیچی در موردش بنویسم فقط این ست جانماز و قران و مفاتیح رو ببینید این یکی از کارای آخریه که همسرم تموم کرده و تحویل مشتری داده
-
دو تا بچه ی کوچیک زیر 3 سال داریم . بچه هامون هم اصلا پیش مادربزرگا نیستن ( الان مد شده بچه رو مادر بزرگا بزرگ میکنن تا مادرا به خودشون برسن !!! ) .
منم روزی 13 ساعت مغازم . یعنی خودشه و خونه و بچه ها ولی هم به کارش میرسه و هم بچه ها همیشه تمیزن .
فقط خواستم بگم میشه ! همه جوری میشه کار
در ۹۹٪مواقعی که با همسرم وارد دعوا و مشاجره و بگو مگو میشم،نهایتا چیزی که میاد تو ذهنم اینه که ارزششو داشت؟ارزش داشت سر فلان چیز بی مورد با همسرم دعوا کنم و آرامش زندگیمو بهم بزنم؟همیشه هم جوابم اینه که نه ارزششو نداشت.
مشکل من اینه که تحمل بی نظمی و گیج بازی و حواس پرتی برام سخته و دیدن اینها از همسرم باعث میشه از کوره در برم و اون هم بهش برمیخوره شدیدا...
 
آخ چقد این تپش قلب اذیتم میکنه...
سال نو مبارک
من عید نوروز امسال ( 1399 ) به همسرم 100 هزار تومان عیدی دادم . عید نوروز 1399 اولین عید نوروز زندگی من و همسرم می باشد که عروسی گرفتیم و اومدیم خونه خودمون . البته متاسفانه بخاطر شیوع بیماری کرونا در ایران و حتی در کشورهای جهان امسال دید و بازدید عید را منع کردند و انشالله این بیماری ریشه کن خواهد شد .
 
 
سلام
خالق مهربانم
نه سردار و هیچ کدام مجاهدان درگاهت هیچی احتیاجی  به نوشته های کپی یا گاها اشارات خودم ندارند...
خودم خیلی احتیاج دارم...
خدایا تو خالق و بسیار بسیار مهربان
لطفا کمک کن تا درست و اون طور مورد رضایت هست..گام بردارم و عمل کنم....
سخنی کوچک با سردار دلها
از موقع برام مهم شدی و فهمیدم یه گهور ناب هستی،دیدم و فهمیدم حواست به خیلی موارد هست...
به قول نه  از این ور بوم افتاده بودی و نه اون ور بوم...موقعیت سنجیده و آرام عمل میکردی...لطفا کمک
من 34 سال دارم خانومم 40 ساله هست و4ساله که داریم به همراه فرزندان همسرم زندگی میکنیم ولی از لحاظ مالی تحت فشار هستم حتی از نظر ارتباطی هم تحت فشارم چون بچه ها بزرگ هستند نمیتوانم با همسرم سکس داشته باشم به خاطر حضور بچه ها به همسرم گفتم بچه ها با پدرشون باشن قبول نمیکنه ومیگه توافقی جدا بشیم من و خانومم هیچ مشکلی باهم نداریم فقط من دیگه نمیتونم با بچه ها زندگی کنم. من از همه چیم زدم از مسافرت از خوشی از لباسم و اینکه با وجود این بچه ها من نمیتون
ابراز علاقه کردن به همسر زمانی که کنارمان نیستند تنها از یک راه قابل انتقال است جز تماس تلفنی و تماس تصویری یا ایمیل و ... بی شک متوجه اید که شبکه های اجتماعی همچون واتساپ ، اینستاگرام و تلگرام مکانی برای تبادل نظر و دور هم بودن و شایع ترین طریقه ارتباطی فعلی هستند و به همین مناسبت ما عکس متن دار یا همان عکس نوشته های جالب و جدید برای در میان گذاشتن و تبریک و تشکر برای عکس پروفایل همسر در اختیار شما قرار داده ایم



























اگر به دنبال عکس
اگر بخوام زندگیم رو تا به امروز به سه بخشِ مهم و تأثیرگذار  تقسیم کنم میشه:
زندگیم قبل از آشناییم با همسرم
زندگیم بعد از آشنایی با همسرم(بزرگترین هدیه خدا)
زندگیم بعد از آشنایی با شخصیتِ شهیدِ مدافعِ حرم "محمد حسین محمدخانی" 

+ آتــــقی!
              ازت ممنونم!!!
همسرم قبول نمیکنه خانواده من بهتر هستند
خانم بنده همواره اصرار دارد تا در زمان خرید هدایا برای خانواده‌های مان کاملا یکسان و برابر برخورد کنیم، حال آن‌که خانواده این جانب همواره به نسبت خانواده همسرم لطف بیشتری به ما دارند، چه از لحاظ تعداد و دفعات هدیه دادن و چه از لحاظ ارزش مالی. خانمم قبول نمی‌کند که خانواده من از خانواده او در این زمینه بهترند. با این‌که این موضوع را بارها برایش توضیح داده‌ام اما با توجیهاتی همچون تفاوت سطح مالی دو خ
من و همسرم داریم توافقی جدا میشیم, دادگاهش هم انجام شده ودر دادگاه قرار بر این شد در عوض بذل مهریه مبلغی را نقدا در محضر همسرم به من بدهد, وحکم دادگاه هم مبنی بر عدم سازش صادر شد, حالا اگه همسرم مبلغ را نپردازد و در محضر حاضر نشود, مهریه اولیه من هنوز پابرجاست؟ و ما هنوز زن و شوهریم؟

سلام بله هستید هم زن وشوهر هم مهر پابرجاست

منبع: سایت وکالت دادراه
7 سال با یک مرد معتاد ورفیق باز زندگی کردم دوست همسرم پیشنهاد ارتباط داد قبول نکردم با همسرش از من حق سکوت گرفتن برای حفظ آبرو در محل کارم 6 میلیون دادمخانواده همسرم فهمیدن ومجبور به طلاق وبخشش مهرم شدم همسرم ترک کرده منم برگشتم یکسال تمام مخارج خونه با من بود دوباره معتاد شده میخوام جدا بشم ولی تهدیدم میکنه که باکسی هستی تلفنی با یه نفر صحبت می کردم می ترسم اما می خوام اقدام کنم باید چه کنم رو پرونده قبل که تو مشاوره هست میشه اقدام کنم؟ تو پر
من وهمسرم دایم طلاق توافقی میگیریم گواهی عدم سازش هم صادر شده قرار بر این شده که در عوض بذل مهریه همسرم در دادگاه  مقداری پول به من بدهد 
حالا اگه همسرم مبلغ را نپردازد و در محضر حاضر نشود, مهریه اولیه من هنوز پابرجاست؟ و ما هنوز زن و شوهریم؟
من و همسرم 8ساله که ازدواج کردیم در این مدت همسرم اصلا سازش نداره مدام بد اخلاقی میکنه من میترسم که از او بچه دار شوم میگم بیا توافقی جدا بشیم میگه مهرش رو اجرا میگذاره من شرایط مالی خوبی ندارم 
اگر مهر اجرا بزاره برای طلاق چقد معمولا پیش میگیرن و اینکه چند ماه یا چند وقت طول میکشه که طلاق انجام بشه؟
الان ساعتهاست در مورد نوشتن برای ماد فکر می کنم اما دریغ از نوشتن حتی یک خط، قطعا که تشکر از مادر با هزاران جلد کتاب هم ممکن نیست. 
هنوز چند روزی بیشتر از فوت مادربزرگ مهریان همسرم نگذشته و ذهنم همچنان درگیر نبود او، یادم نمیره زمانی که قرار بود برای خدمت سربازی به  کرمان اعزام بشم حدود دو سال پیش همراه همسرم برای خدا حافظی پیش مادر بزرگ خانمم رفتیم، چه لحظاتی بود،
پیرزنی مهربان و هرچند فرتوت که با کوله باری از عشق و تجربه روی تخت خودش نشسته
چرا دیگر همسرم را دوست ندارم ؟ دلزدگی زناشویی چیست ؟چرا دیگر همسرم را دوست ندارم ؟ علایم دلزدگی زناشویی چیست ؟ چرا دلزدگی زناشویی پیش می آید ؟ با دلزدگی زناشویی چکار کنیم ؟ راه درمان دلزدگی زناشویی چیست ؟ آیا می توان دوباره به همان شور و نشاط اول زندگی مشترک برگشت ؟ آیا طلاق راه چاره هست یا خیر ؟ 
ادامه مطلب
چرا دیگر همسرم را دوست ندارم ؟ دلزدگی زناشویی چیست ؟چرا دیگر همسرم را دوست ندارم ؟ علایم دلزدگی زناشویی چیست ؟ چرا دلزدگی زناشویی پیش می آید ؟ با دلزدگی زناشویی چکار کنیم ؟ راه درمان دلزدگی زناشویی چیست ؟ آیا می توان دوباره به همان شور و نشاط اول زندگی مشترک برگشت ؟ آیا طلاق راه چاره هست یا خیر ؟ 
ادامه مطلب
7سال با یک مرد معتاد زندگی کردم تمام وسایل زندگیم رو فروخت در این بین دوست همسرم گفت از ش جدا بشم وایشون هم از همسرش جدا میشه وبا هم زندگی کنیم قبول نکردم با همسرش از من اخازی کردند ومنم برای حفظ آبروم در محل کارم 6میلیون پول دادم این موضوع را خانواده ی همسرم فهمیدند ومجبور شدم با بخشش مهریه طلاق بگیرم بعد از مدتی همسرم که ترک کرده بودخواست که برگردم منم برگشتم یک سال خرج زندگیش رو دادم ولی بازم به مواد برگشته میخوام طلاق بگیرم وقتی فهمیدتهدی
چرا دیگر همسرم را دوست ندارم ؟ دلزدگی زناشویی چیست ؟چرا دیگر همسرم را دوست ندارم ؟ علایم دلزدگی زناشویی چیست ؟ چرا دلزدگی زناشویی پیش می آید ؟ با دلزدگی زناشویی چکار کنیم ؟ راه درمان دلزدگی زناشویی چیست ؟ آیا می توان دوباره به همان شور و نشاط اول زندگی مشترک برگشت ؟ آیا طلاق راه چاره هست یا خیر ؟ 
ادامه مطلب
او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.


ادامه مطلب
امروز روز خوبی نبود.راستش را بخواهی خوب بود اما تا بعد از ظهر... درست زمانی که احساس کردم از من دلگیر شدی دنیا برایم جهنم شد.به قول شاعر:من همانم که تو دلگیر شوی می میرد...گلی آقای مهربانم،عزیز تر از جانم،پاک کن غم های درون سینه ات را از من...گلی خانم رو ببخش
 
متن آهنگ مهدی یغمایی بنام شهر آشوب
دل از ما میبرد دائم نگاری که تو باشی
جهان خلاصه است به کناری که تو باشی
برایت به جز عشق چه شعری بسرایم
که از شوق تو ای عشق غم از دل بزدایم
من برایت بی قرارم فدایت هر چه دارم
چه حالی بهتر از این که باشی در کنارم
بخند آرام جانم چه کردی مهربانم
که جاری می شود اسم تو دائم بر زبانم 
عاشق منم باور کن ای جان فقط لب تر کن
با خنده هایت جانا حال مرا بهتر کن
شیرین شهر آشوبم تا با تو هستم خوبم
تنها تویی محبوبم ای جان
من برای
متن آهنگ مهدی یغمایی بنام شهر آشوب
دل از ما میبرد دائم نگاری که تو باشی
جهان خلاصه است به کناری که تو باشی
برایت به جز عشق چه شعری بسرایم
که از شوق تو ای عشق غم از دل بزدایم
من برایت بی قرارم فدایت هر چه دارم
چه حالی بهتر از این که باشی در کنارم
بخند آرام جانم چه کردی مهربانم
که جاری می شود اسم تو دائم بر زبانم
عاشق منم باور کن ای جان فقط لب تر کن
با خنده هایت جانا حال مرا بهتر کن
شیرین شهر آشوبم تا با تو هستم خوبم
تنها تویی محبوبم ای جان
من برایت ب
با همسرم به توافق رسیدیم که مهرش را ببخشد وطلاق بگیریم  چه متنی را میتوانیم تنظیم نمائیم که در روند طلاق ادعا یا مشکلی ازطرف همسرم ایجاد نشود. متشکرم.


باسلام شما میتوانید در دفتر اسناد رسمی اقرار به بخشش مهریه و غیر قابل رجوع بودن مهر نمایید

منبع: سایت وکالت دادراه
سلام
دوستان من مدت یک سال و یکی دو ماه هست که عقد کردم. مشکل من اینه که خانوادم خیلی برام مهمتر از همسرم هستن و با اینکه با عشق و علاقه همسرم رو انتخاب کردم ولی علاقه و وابستگی ای که به خانوادم دارم رو نسبت به همسرم ندارم و احساس میکنم عاشقش نیستم.
چون همه کارهایی که خانوادم برام انجام دادن و میدن رو با همسرم مقایسه میکنم نسبت بهش سرد میشم. من مسأله مالی رو ملاک انتخاب و ازدواجم قرار ندادم و الآن پشیمونم. چون بخاطر این موضوع همسرم خودخواه شده و
چیزی ک نگرانش بودم اتفاق افتاد
اونوقتی که به همسرم بله گفتم، نمیدونستم ک همچین چیزهایی هم ممکنه پیش بیاد
اون هم انقدر زود
طول مدت محرمیت مون دو و نیم ماه بود که حدود 20 روز و در سه مرتبه، طعم فراق رو چشیدیم.
بعد از عقد هم، خیلی...! 
تلخ ترین تجربه ی زندگی من همین فراق 24 روزه ی بعد از عقدمون بود.
و هنوز به آرامش نرسیده دوشنبه شب همسرم گفت همون که نگرانش بودیم شد زهرا...
گفتم چی؟
گفت حوزه ترم تابستونه ارائه نمیده.
و این، برای همسر شهرستانی من یعنی بی ج
اصرار می‌کنند که سحر هم پیششان باشیم. مادر همسرم می‌گوید یک لقمۀ محبت‌ست همه با هم می‌خوریم و می‌داند من چقدر عاشق این دو کلمه "لقمۀ محبت" هستم. سر ساعتی که تعیین کرده‌اند می‌رسیم. با لبخند و به گرمی استقبال می‌کند و در حالیکه به ساعت نگاه می‌کند چند تا پسته و بادام کف دست من و همسرم می‌گذارد و با لبخند می‌گوید این هم جایزۀ به‌موقع آمدنتان. همانطور که سفره را می‌چینیم با خوشحالی زیر لب زمزمه می‌کند "آدم خستگی از تنش در میره وقتی شماها ب
همسرم با خانواده ام رفتار خوبی ندارد
در مواقعی که بین همسران اختلافاتی بروز می کند بهتر است که پای خانواده زن و یا شوهر به میان کشیده نشود و حتما سعی کنید به خانواده همسرتان بی احترامی نکنید
ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید
www.holoo1.ir
این ایّام مصادف است با کتاب و نمایشگاه کتاب و بازدید از غرفه ها و دست آخر خرید کتاب. به یُمن این ایام شعرِ عباس یمینی شریف را با هم زمزمه می کنیم و در صورت خوشآمد، به چند سوال بعد از آن نیز پاسخ دهید؛ سپاس..
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم
پندت دهم فراوان
من یار پند دانم
من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم
1-مختصات یه کتاب خوب،چیست؟
2- در انتخابِ کتاب، به چه نکاتی توجه می کنید؟
3- چه کتاب
رسم هر سالۀ اینجا، جمع شدن سر سفرۀ افطار خانۀ پدری همسرم ست. هر شب دعوتیم به نان تازه و پنیر و سبزی و چای و خرما. نان تازه را مردها می‌آورند، سبزی را هم هماهنگ می‌کنیم که هرکس بتواند، هر روز، به قدر نیاز بخرد. سفرۀ ساده و دلچسبی‌ست و به قول مادر همسرم بی‌هیچ تکلّف و سختی، هر شب میزبان روزه‌داران‌ست و به خودش می‌بالد و آشکارا ذوق می‌کند و حاضر نیست میزبانی را به ما یا برادر همسرم واگذار کند...
نشسته بودیم سر سفرۀ افطار. میزبان حواسش به همۀ مه
من که میدانم، تو به ندای قلبم گوش میدهی، تو اعماق خواسته هایم را می بینی، تو به آنچه قلبم میخواهد آگاهی :)
دوستت دارم خدای مهربانم :)
  سلااااااام :) موافقین سه تا از آرزوهاتون رو زیر این پست بنویسید؟ :) اول از خودم
اول:سلامتیمو بدست بیارم
دوم:به وزن دلخواهم برسم
سوم:سال دیگه بتونم رشته دلخواهمو ادامه بدم :)
حالا نوبت شماست :)) 
 
خاطره قرار ملاقات با امام رضا ع
در عصر یک روز زمستانی سال ۱۳۸۶ که در خانه پدر بزرگ همسرم در گیلان بودیم، با خانواده تصمیم گرفتیم به زیارت آستانه اشرفیه برویم.به نیت رفع مشکلی که برای همسرم ایجاد شده بود  به داخل حرم رفته و  سلام کردم و از ایشان خواستم که ازخدا بخواهد مشکل ما  حل شود و بعد نماز زیارت، کتاب تاریخ انقلاب سید اشرف را در باره  زندگی ایشان خریدیم و به  خانه پدر بزرگ همسرم بازگشتیم که تقریبا نیم ساعت فاصله داشت.فردا  بعد از اذان، نم
سلام 
خالق مهربانم 
والا کلاس درس الهی این دوهفته خصوصا این هفته هم عجیب و هم غریب هست.
ولی اگر کلاس درس سال 97 نمیگذروندم.الان واقعا کم میاوردم و از دنیا ساقط میشدم.
ادم همه جانبه بخوره سخته ولی وقتی خالق مهربانی هست چه غم ..
 
خدای خوبم ....
بخشنده مهربونم شکرت بابت همه کس و همه چیز ...
شکرت... 
بابت اینکه دیگه آزاده آزادم و از حیطه فکر های مسموم خارج شدم و سنگینی چیزی ترس آور و بی اهمیت دیگه دنبالم نیست ....
این مساله می تونه چند وجه مفید داشته باشه ... و این خیلی خوبه ... هزاران بار شکر خدای مهربانم...
الان ساعتهاست در مورد نوشتن برای ماد فکر می کنم اما دریغ از نوشتن حتی یک خط، قطعا که تشکر از مادر با هزاران جلد کتاب هم ممکن نیست. 
هنوز چند روزی بیشتر از فوت مادربزرگ مهریان همسرم نگذشته و ذهنم همچنان درگیر نبود او، یادم نمیره زمانی که قرار بود برای خدمت سربازی به  کرمان اعزام بشم حدود دو سال پیش همراه همسرم برای خدا حافظی پیش مادر بزرگ خانمم رفتیم، چه لحظاتی بود،
پیرزنی مهربان و هرچند فرتوت که با کوله باری از عشق و تجربه روی تخت خودش نشسته
سلام دوستان عزیز خانواده برتری
یه مسئله‌ای برام پیش اومده کمک و مشورت میخوام، سعی میکنم خلاصه بگم؛
من و همسرم یک‌ سال‌ و نیم هست که با هم ازدواج کردیم؛ همسرم قبل از ازدواج با من، حدودِ دو سال پیگیر بودن برای ازدواج و چند جا هم خواستگاری رفتن، اما خب به دلایلی نشده؛ فقط یکی از جاهایی که خواستگاری رفتن قضیه جدی شده و هم دختر خانم راضی بوده و هم همسرم، اما وقتی میرن جلسه‌ی آخر برای صحبت‌هایِ نهایی، خانواده دختر خانم حرفای جدیدی میزنن و میگن
در دوران عقد هستیم وهمدیگه رو دوست داریم ولی به دلیل اعتیاد من خانواده همسرم تقاضای طلاق دادند خواستم ببینم با وجود سن کم زوجه پدر خانمم میتواند برای همسرم تصمیم نهایی بگیرد یا همچی به زوجه ربط دارد سنش هم 15سال دارد... ممنون میشم راهنمایی کنید؟

سلام. موضوع طلاق امری کاملا شخصی است. و به زوجین مربوط میشه. اما ترک اعتیاد نه تنها ضرری ندارد که با عث حفظ سلامتی هم می شود

منبع: سایت وکالت دادراه
ازدواج من و همسرم خیلی سنتی بود. زن برادرم خواستگاری دختری روستایی از طایفه خودشون رفتند. همسرم لهجه داشت و من دوست داشتم راهش بندازم. در واقع اصلا فارسی یاد نداشت صحبت کند. چند ماه باید روش کار میکردم. میبردمش با مهندس ها و شرکتی ها با بهترین دوستام که باهاشون معاشرت داشتم، تا فارسی یاد بگیرد. بعد، آشپزی بلد نبود. بردمش و زیر دست یک آشپز آمریکایی آموزش گرفت. الآن خیلی ازش راضیم.
یادمه اون اوایل گاهی شب های تابستان رو با هم رو پشت بوم و زیر نور
الان ساعتهاست در مورد نوشتن برای ماد فکر می کنم اما دریغ از نوشتن حتی یک خط، قطعا که تشکر از مادر با هزاران جلد کتاب هم ممکن نیست. 
هنوز چند روزی بیشتر از فوت مادربزرگ مهریان همسرم نگذشته و ذهنم همچنان درگیر نبود او، یادم نمیره زمانی که قرار بود برای خدمت سربازی به  کرمان اعزام بشم حدود دو سال پیش همراه همسرم برای خدا حافظی پیش مادر بزرگ خانمم رفتیم، چه لحظاتی بود،
پیرزنی مهربان و هرچند فرتوت که با کوله باری از عشق و تجربه روی تخت خودش نشسته
امروز یه سوتی خیلی وحشتناک و مضحک دادم.با همسرم داشتیم در مورد هنرمندهایی که فوت شدن حرف میزدیم که یهو پرسید راستی جمشید مشایخی هم فوت کرد؟گفتم آره بابااااا.چطور یادت نیست؟
بعد گفت از هم دوره ای های اون الان علی نصیریان مونده و محمد علی کشاورز.گفتم نه بابا محمد علی کشاورز هم فوت کرده.گفت نه زنده س.منم اصرااااار که نه فوت کرده.مگه بابای لیلی رشیدی رو نمیگی؟خب باباش فوت کرده دیگه...
نمیدونم چرااااااااااااا و به چه علتتتتتت مغزم با من اینکارو م
بسم الله النور
 
چهارشنبه بود همسرم گفتند فردا وسایل و جهیزیه را بیاریدمن فکر میکردم قرار است هفته بعد بریم چون همسرم گفته  بودن صاحبخانه کارای عقد مانده خانه را انجام دهد بعد برویمخلاصه ما تماس گرفتیم به باربر و پنجشنبه آمدند جهیزیه را بردند ما خودمان هم فکر کنم همان روز بعدازظهر رفتیمهفدهم ماه رمضان امسال بود که من همراه پدر و مادرم وارد خانه شدیم همسرم هم از قبل آنجا بودندهیچی اولش کمی به هم نگاه کردیم و بعد هم به آن همه کار و دیدیم باید
متهم سه سال بعد از جدایی از همسرش متوجه رابطه او با مردی شد و دست به جنایت زد.پرونده این قتل مهر سال ۹۳ تشکیل شد و مأموران در جریان جنایتی قرار گرفتند که در جریان آن مقتول با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود. با انتقال جسد به پزشکی‌قانونی متهم که در محل حاضر بود بازداشت شد.متهم که مردی ۴۰ ساله بود، اتهام قتل را قبول کرد و گفت: سال‌ها قبل با همسرم ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدیم. من و همسرم اختلافات زیادی با هم داشتیم. این درگیری‌ها به حدی بود
سلام
خانمی 28 ساله هستم و نزدیک به 5 ساله که ازدواج کردم، مشکلی که میخواستم مطرح کنم این بود که من وقتی تو دوران دانشجویی با همسرم آشنا شدم مجذوب شخصیت پخته و شوخ طبعی همسرم شدم، وقتی هم به خواستگاری اومدن من خیلی راحت پذیرفتم و یه جورایی اون زمان تحت تاثیر احساساتم هم کمی بودم و فکر نمیکردم اختلافات فرهنگی ما بتونه مشکل ساز بشه. 
من خودم از خانواده ی مقیدی هستم، پدر و مادرم اهل نماز و روزه هستن البته خودم نمیخونم، یا حجابم کامل نیست و تو دوران
سلام خسته نباشید
من دختری هستم 27 ساله، حدودا هفت ماه هست که نامزد کردم، خانواده همسرم خیلی حساسن روی رابطه ی منو همسرم... تو خانواده شون به اینکه ما با هم بخندیم، شوخی کنیم، پیش هم بنشینیم، با هم تماس فیزیکی داشته باشیم و ... نگاه خوبی ندارن، میذارن پای بی حیا بودن....
همسرم هم خیلی حساسه رو نگاه خانواده ش، نمیخواد اون ها از این فکرها بکنن، کاملا محتاطانه عمل میکنه...، یادمه روز اولی که رفتم خونه شون حتی سر بلند نکرد منو نگاه کنه...، من یه گوشه نشس
برای یک حسم دلیل منطقی و عرفی دقیقی پیدا نمی کنم:
همسرم اگر بزرگترین اشتباهات رو بکنه یا اشتباهاتی بکنه که برام هزینه داشته باشه (اعم از روحی... عاطفی... مادی...)
باز هم خط قرمزمه...
کما اینکه کاملا برام روشنه اختلافات فکریمون... حتی از روزهای اول محرم شدن اینها رو فهمیدم...
گاهی حتی افکار اشتباهش واقعا خسته ام میکنه...
گاهی واقعا حس خفگی پیدا میکنم... اما...
اما همیشه خط قرمزم بوده...
همیشه حس پدرانه قوی ای نسبت بهش داشتم...
حتی آزارهای کوچیکی که توی زند
اگر میخوای در تمام زندگیت موفق باشی،اگر میخوای به هر چیزی ک دوست داری برسی‌و اگر یه تکیه گاه محکممیخوای سیمتو با خدا قطع نکن و فقط از خودشبخواه و تلاش کن بدون تلاش هیچ اتفاقی نمی افتهبرای موفقیت در کنکور ،پیدا کردن شغل،داشتنیه زندگی سرشار از انرژی مثبت و عشقو محبت فقط از خدا کمک بخواهخدایا بابت همه چی ازت ممنونم
خدای بزرگ و خوب و مهربانم
اگر تا لحظه دمیدن سور اسرافیل هم به ما پول و ثروت ندادی، عیبی ندارد. فقط بیا و جان عزیزت هرکسی را که برای اعطای مال و منال انتخاب کردی، کمی درک و شعور هم به او بده.
ثروتمندهای بیشعور پدرمان را درآوردند به مولا!
سلام به همه دوستان
من دختری هستم که سنم بین 25 تا 30 هست، دکتری داروسازی دارم و شاغلم در داروخانه و درآمدم هم خوبه، میخواستم بدونم برای یک دختر مثل من این معیارها برای ازدواج مناسبه یا نه؟
1- اخلاق و ایمان و خانواده همسرم خیلی برام مهمه دوست دارم از این نظر هم کفو باشیم
2- تحصیلات و درآمدش  از من کمتر نباشه
3- مهریه سکه نمیخوام دوست ندارم ابزار فشار برای همسرم باشه، فقط میخوام یک خونه بنامم بزنه اونم هر وقت که خونه دار شدیم، دوست دارم خونه به نام م
پاهایم را بغل کرده‌ام. چشم‌هایم را بسته‌ام اما از پشت پلک‌هایم باد را میبینم که با برگ‌های سپیدار بازی می‎‌کند. سپیدار بلند و تنومند و مهربانم. موهایم را در گوش‌هایم چپانده‌ام که صدای نفس کشیدن چشمه را نشنوم اما از پشت طره‌های مو خنده‌های آب را می‌شنوم. اینجا مکان امن من است. من و سپیدار و چشمه. تا ابد. سبزه‌ها از موی من درست شده و برگ‌های سپیدار پیچ در پیچ در پیچ در هم گره خورده. چشمان چشمه، آبی و جان افزاست. دست‌هایم ریشه‌های سپیدار
همسرم خصوصیات اخلاقی که داشت اطرافیان می‌گفتند قیافه‌اش شبیه شهداست می‌گفت اگر من شهید نشوم اینطور که همه می‌گویند آبروم میرود محمد شخصیت آرام،صبور وباحوصله ای داشت همه ی خوبی هارا با هم داشت و درعین حال که فوق العاده مومن بود ،خیلی به روز بود آدمی نبود که در مسئله مذهبی تند باشد همیشه آرامش داشت هیچگاه درکاری اجبار نداشت ۱۵سال که با او زندگی کردم صدای بلند همسرم را نشنیدم عشقی که او به شهادت داشت مانع میشد بگویم ماراتنها نگذار،اما انت
 
می دونستید شعر های  "ما گل های خندانیم ..."  یا "من یار مهربانم و ..." یا "ما کودکانیم شیرین زبانیم و..." و خیلی از شعرهای آشنای بچه گی ما کار عباس یمینی شریف هست؟ته نوشت: ارجاعات کتاب ها موقع خواندن کتاب پیر منو در میاره اما همیشه به جاهای خوب می رسم. 
 
اعتراف میکنم که تو این دو سال زندگی مشترکم بارها آرامش زندگیمو به خاطر حرف های مفت دیگران بهم زدم.با گیر دادن های الکی،با حساسیت های بی جا،با حرص خوردن های احمقانه سر چیزای بی ارزش آرامش زندگیمو به خطر انداختم.
اعتراف میکنم که خانواده ام و علی الخصوص مادرم تو این دو سال خیلی تو زندگیم دخالت کردن و همین باعث ناآرامی و تنش تو زندگیم شده،بارها و بارها...
اعتراف میکنم سر چیزای الکی جنجال و دعواهای زیادی به پا کردم.
اعتراف میکنم گاهی همسر وحشتناکی
آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم‌های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. 
ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می‌کنیم و می‌جنگیم تا شجاعت‌های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهن
الان نزدیک به 3 ماهه عقد کردم به تازگی پی بردم همسرم با زنی که سوهر داره و در زندگیش مشکل داره در ارتباطه و کلا اون خانم بچه هاش هم درجریان در جریانند دو تا دختر داره نوجوون و کودک من اون خاتم رو هم میشناسم قبلا هم فهمیده بودم همسرم توی گذشته اش باهاش دوست بوده اما قسم خورد که از وقتی من اومدم تو زندگیش دیگه به اون خانم کاری نداشته تا همین یک هفته پیش گفت خانمه بود باهاش دوست بودم تهدیدم میکنهمنم گفتم چرا مگه تو نگفتی تموم شده و گفتم پیامها رو ب
سلام
خانمی ۳۶ ساله هستم، یک دختر ۱۵ ساله و یک پسر ۱۱ ساله دارم، همسرم ۳ ساله که اصرار به بچه دار شدن داره، کارگره و درآمد کمی داره در حد ماهیانه ۳ میلیون، من اصلا موافق نیستم و تا حالا مقاومت کردم، ولی همسرم خیلی پیگیره، چند روز پریودم عقب افتاد می خواست از خوشحالی بال در بیاره، والا سر اون دو تا اصلا این طوری ذوق و شوق نداشت ، انگار اجاق کوریم، به چند دلیل بچه نمی خوام؛
اول اینکه سنم زیاد شده و ۳۶ سالگی واقعا سن بارداری نیست، دوم وضعیت مال
1_ لبخند همسر
2_ رضایت پدر و مادر
3_ آگاهی دادن به دیگران
4_برآورده کردن خواسته های خانواده و دیگران
5_ خوردن سالاد و مخصوصا سس سالاد
6_ موفقیت دیگران
7_ کمک به دیگران
8_ بخشش از هر مدل و نوع و شکلش
9_ شنیدن خاطرات زندگی دیگران
10_ نصیحت شدن
11_  خبر ازدواج دیگران
12_ دیدن کسایی که تازه ازدواج کردن
13_ خوردن
14_ نوشیدن آب
15_ مسافرت 
16_ رانندگی کردن
17_ دیدن مکانهای تاریخی
18_ دیدن مکانهای عجیب
19_ تماشای مستند های تاریخی از سرگذشت ادمهای بزرگ تاریخ
20_ گپ زدن با همس
دارویی بسیار جدید پس از آزمایش روی حیوانات قرار بود روی انسانها امتحان شود ولی امکان مرگ شخص نیز وجود داشت. 
سه نفر داوطلب تزریق این داروی جدید شدند. یک آلمانی، یک فرانسوی و یک ایرانی.
به آلمانی گفتند: چه قدر می گیری، گفت 100هزار دلار. 
گفتند: برای چه؟ 
گفت: اگر مُردم برسد به همسرم.
به فرانسوی گفتند: چقدر؟ 
گفت: 200 هزار دلار که اگر مردم 100هزار برسد به همسرم و 100 هزار برسد به معشوقم.
به ایرانی گفتند: چقدر می گیری؟ گفت 300 هزار دلار. 
گفتند چرا؟ 
گفت: 100
میدونی چیه داشتم به این فکر میکردم که اون دختر الان یکسال هست که تو زندگی همسرمه .میاد دیدنش باهم میرن بیرون درسته خیلی وقتا باهم مدتی ارتباط ندارن ولی دوباره شروع می کنند.
الان دیگه به حالتی رسیدم که اگه همسرم بگه اونو میخواد هم قبول میکنم. یه حس خوبی به خدا دارم میدونم بد برای من نمی خواد. من اینهمه جنگیدم اینهمه غصه خوردم ولی جریان به قوت خودش جلو رفت. خواستم سر خودمو گرم کنم رفتم سرکار و همه اینها رو مدیون ورود اون ادم به زندگی همسرم هستم.
ا
معمولا یکی دو روز قبل از شروع پریود،اعصابم به شدت بهم میریزه و مثل یه کوه مواد منفجره میشم که یه جرقه کوچولو کافیه تا منفجرش کنه.به این صورت که حالم کاملا خوبه(با وجود همه درد و کسالتی که دارم)و فقط یه کم بی حوصله ام و اصلا تحمل ندارم کسی سر به سرم بذاره یا باهام بحث کنه.تنها چیزی که از همسرم انتظار دارم یه کم درک وضعیت و محبت و مهربونیه که متأسفانه علیرغم اینکه هزار بار در موردش باهاش صحبت کردم،هیچوقت ازش ندیدم.در نتیجه من بیشتر عصبی میشم.
یعن
مهربانم ﺳﺨﺖ ﻧﺮ، ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ، ﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣ ﺬﺭﺍست
ﺩﻝ ﺍﺮ ﻣ ﺷﻨﺪ ﻞ ﺍﺮ ﻣ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺍﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧ ﺧﺰﺍﻥ می گیرد
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ
نازنینم ﺳﺨﺖ ﻧﺮ ﺯﻧﺪ ﻮ ﻫﻤﻦ ﻠﻠﻪ هاست
به ﻫﻤﻦ ﺯﺒﺎ، ﺑﻪ ﻫﻤﻦکوتاهی
نشستیم به سبزی پاک کردن. من با دقّت سعی می‌کنم چیزی را دور نریزم. همسرم گاهی یکی دو برگ ریحان و جعفری را نادیده می‌گیرد. نگاه من را روی دست‌هایش که می‌بیند می‌گوید، "شلخته درو کن تا چیزی هم گیر مرغ و خروس‌ها بیاید!" و با دستش اشاره می‌کند به مرغ و خروس‌های روی پشت‌بام.
لذت می‌برم از دقّتش به اطراف و کم ندیدنِ مخلوقات خدا و اینکه در نظرش خیلی فرق دارد که قاطی آشغال سبزی‌ها، چند تا سبزی بهتر هم بگذارد.

حاشیه:
1. حیف از سال‌هایی که دور از همسر
می نویسم سیل
می خوانم:او خواهد آمد....
می نویسم زلزله
می خوانم:او خواهد آمد....
می نویسم گرانی و اغتشاش
می خوانم:او خواهد آمد....
می نویسم آلودگیِ هوا
می خوانم:او خواهد آمد...
می نویسم شهادتِ سردار
می خوانم: او خواهد آمد...
می نویسم سقوط هواپیما
می خوانم:او خواهد آمد...
می نویسم کرونا
می خوانم :او خواهد آمد...
می نویسم کُشت وکشتار مسلمانانِ هند
می خوانم: او خواهد آمد...
اینها همه بهانه اند;
زمین تو را می خواهد امامِ مهربانم....
#اللهم عجل لولیک الفرج
از کودکی مهربان و بااخلاق بود.
ما خانواده‌ای مذهبی هستیم.همسرم نیمی از قرآن کریم را حفظ بود.
اهل خمس و نماز_شب بود و دوست داشت پسرانمان پاسدار شوند، در کل همگی در هیئات‌ مذهبی و مسجد حضور فعال داشتیم.
روح الله آدم شوخ طبعی بود.
در منزل و محل کارش خیلی خوش اخلاق بود.بیشتر روزها مأموریت بود. آن وقت‌هایی هم که در منزل بود.به بچه‌ها رسیدگی می‌کرد.
از روز اول که به خواستگاری‌ آمد گفت:من فدایی رهبرم هر وقت رهبر دستور دهد جانم را فدایش می‌کنم. ✌️.
ا
گفت همسرم هروقت میاد خونه فقط یکی رو میخواد که کارهاشو انجام بده.
لباساشو بشوره،براش غذا درست کنه
پذیرایی کنه و ماساژش بده خستگی کار از تنش بیرون بره.
گفت همسرم میگه چون من خرجتو میدم تو باید تموم کارهای خونه رو انجام بدی.
کمر درد داشت و گفت دکتر بهش گفته نباید اینقدر بشور و بساب خونه انجام بده، دکتر گفته باید استراحت کنی.
 
وقتی از مطب برگشتن همسرش گفته بلندشو شام درست کن...!
میگفت تموم زندگیم شده وقف یه نفر! تموم شب و روزم باید تو خونه آدمی ک
نام کتاب: چهل نامه کوتاه به همسرم
نویسنده : نادرابراهیمی
کتاب «چهل نامه‌‌ی کوتاه به همسرم» نوشته‌ی «نادر ابراهیمی» است.نادر ابراهیمی، یکی از برترین و معروف‌ترین خطاطان در زمان قدیم بود.
او کتاب «چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم» را زمانی نوشته است که به تمرین خطاطی می‌پرداخته است.وی در مقدمه آورده است: «آن روزها که تازه تمرین خطاطی را شروع کرده بودم،
حدود سال‌های ۶۳-۶۵، به هنگام نوشتن، در تنهایی،
در فضایی که بوی تلخ مرکب ایرانی در آن می‌پ
بسم الله...
واقعا معضل بزرگی شده این بچه...فکر و ذهنم خیلی درگیره
ان شاالله هیچ وقت تو این موقعیت قرار نگیرید خیلی سخته
روابطمون اصلا مثل یه زن و شوهر در آستانه فرزند دار شدن نیست...حس ها به صفر رسیده تقریبا
مثل دوتا غریبه :((
باورم نمیشه این من باشم اصلا این من برام خیلی غریبه...
منی که بود و نبود همسرش براش مهم نیست
قبلا که میرفتیم مهمونی یا بیرون همش به همسرم نگاه میکردم میرفتم پیشش دوست داشتم کنارش بشینم و غذا بخورم...دوست داشتم دوتایی لحظاتی رو
 
ادامه از بخش قبلی
 
همسرم که دید این کار را کرده ام، تنها حرفی که زد این بود: چرا دو قطعه قالی را در اتاق من باقی گذاشتی؟
گفتم: این دو قالی به جای آن قالی هایی است که جزء جهیزیه خود آورده اید. گفت: نه، آنها را هم بفروش.
 
به حاجی صفاریان گفتم، آمد و این دو قالی را هم فروخت. بعد اتاق مهمان های همسرم  را با دو قطعه موکت فرش کردیم که در آن زمان در نظر ما بهتر از زیرانداز بود، سرانجام همسرم دو قطعه موکت را هم فروخت و تا به امروز در منزل ما فقط همان نُه
ما مردها نباید به زنان به چشم یک کسی که قرار هست فقط شهوت خودمون رو با اون رفع کنیم نگاه کنیم، نباید زن رو به چشم یک زندانی ببینیم که باید در خانه ما باشه و حالا چه برای خودش یا کل خانواده فقط آشپزی و کار خانه انجام بده. نباید زن رو فقط یک تکه گوشت ببینیم و به چشم یک عروسک جنسی نگاهش کنیم تا فقط باهاش...، نباید زن رو مثل یک کالا ببینیم و نباید زن رو مثل یک مامان ببینیم! نباید زن رو مثل یک حمال و نوکر ببینیم.
ما باید به زن برای کارهایی که انجام میده ا
دیروز حدود ده تا مطلب نوشتم
ولی نذاشتم اینجا
دیروز صبح همسرم رفت
و تا چهل روز
نمی بینمش...
هیچی نمیگم
هیچی نمیتونم بگم
فقط این روزها به شدت دل نازکم...
*
بهش گفتم
به قولم عمل کردم
جلوی هیچکس گریه نکردم
* این یعنی تو خلوتت گریه کردی؟
_ آره دیگه...
صداش یکم گرفته شد. گفت برا خدا گریه کن.
میدونستم داره قوی ام می‌کنه.
گفتم من هنوز مثل شما انقدر روحم بزرگ نشده...
نمی‌تونم...
*****
بعد ازدواج مون
من میتونم شدت ایثار همسران شهدا رو حس کنم
همسرم هم میگه الان دار
حلقه‌ام را گذاشته بودم روی میز تحریر. توی دستش گرفته و با زبان بچگانه‌اش از من می‌پرسد "این چیه"؟ می‌گویم "طلا" و با خودش طلا را تکرار می‌کند. می‌گیرمش توی روشنایی و می‌گویم "ببین برق می‌زنه"، و باز با خودش تکرار می‌کند "برق می‌زنه". می‌گویم باید بگذارمش اینجا؛ و به کشوی میز اشاره می‌کنم.
می‌دود و بازی می‌کند. بعد از یک ساعت انگشتر نقرۀ همسرم را برمی‌دارد، می‌گیرد زیر نور چراغ مطالعه و می‌گوید "برق می‌زنه...طلا..." و آن را می‌دهد دست من و
دلیل کم شدن میل جنسی همسرم چیست؟
 
  
کاهش  هورمون تستوسترون از دلایل کم شدن میل جنسی در مردان  و زنان است
 
چرا میل جنسی همسرم کم شده است؟کـاهـش میل جنسی  در  زنان  امری  بسیار  شایع  و  در  مـردان  امری  نادر  اسـت.  (حـتـی  غـالب  مـردانی  کــه  از  اختلال  نعوظ  رنج  میبرند  نیز  میل  جنسی  خود  را  از  دست  نمی دهند.) 
هورمون  جنسی  مردانه  ی  تستوسترون  نقش  فراوانی  بروی  میل  جنسی در  هر  دو  جنس  مرد  و  زن  ایفا  میکند. برخلاف  ت
تو چند روز گذشته اوضاع زندگی مشترکمون نسبتا آروم و بی دردسر بوده.ناراحتی خاصی بینمون پیش نیومده.گاهی حس میکنم نسبت به همسرم بی حس و بی تفاوت شدم.سعی میکنم توقع و انتظاری ازش نداشته باشم تا خودمم کمتر اذیت بشم.همسرم آدمیه که خیلی کم احساساتشو بروز میده.ابراز علاقه نمیکنه،خیلی کم پیش میاد از چیزی به وجد و هیجان بیاد.
من برعکس،با دیدن کبوتر و گنجشک و گربه های ملوس به شدت به هیجان میام،احساساتمو بروز میدم،خیلی گریه میکنم،باصدای بلند میخندم...
ه
به نام خدا
تا به حال هویتم را در فضای مجازی تکه پاره می کردم و با هرتکه ای یک جایی بودم. دلابانوی بلاگفا و بعد بلاگ، مرضیه ای که در گروه دوستان جامعه الزهرا بود، مرضیه گروه همکلاسی های جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی، مرضیه ای که در گروه همکلاسی های سابق برقی بود و.... هرکدام تکه ای از من و هویت و زندگی ام را در بر داشت. اما این بار می خواهم با اسم خودم و با یک هویت یکپارچه در فضای مجازی و به تبع آن در فضای واقعی زندگی کنم.
به گمانم محافظه کاری شدیدم
امروز ، نبمه ی شعبانه ، روز میلاد آقامون ، در حالی که همسرم و پسرم با دوستاش رفتن پارک و من تو خونه تنهام و مشغول روزمرگی های همیشگی ، یکی زنگ در خونه رو زد . درو باز کردم و با یه دختر بچه ی حدود سه ساله مواجه شدم که از اون مقنعه های بچگونه هم سرش بود . رنگشم صورتی بود . اون پشت گوشه ی یه چادرِ مشکی هم دیده می شد . به نظر میومد با مامانش اومده و با همسرم کار دارن . خودمو پشت در غایم کردم و گفتم "بله بفرمایین" . یه هو این دختر خانوم کوچولو دستشو آورد جلو
*سلامتی بزرگترین نعمت خداست*
حَسوِدِ عزیز ان شاالله سلامتی کامل و عاجل خداوند منان نصیب بفرمایید
و ما نیز قلبهایمان با صانحه ای که پیش اومد اندوهگین شد 
واین بار دستهیامان را بخاطر تو ب سمت خدا بالا میبریم 
التماس دعا برای دوست و هم بازی مهربانم 
روابط عمومی فوتبال دهستان کمبل
  https://t.me/kambelFootball
نزدیک صبح یه خواب خیلی واقعی دیدم
خواب دیدم همسرم سرش تو گوشیش بود بعد من گوشیش رو گرفتم گفتم ببینم با کی حرف میزنی یکساعت
بعد دویدم یهو دیدم پسرداییم که چند ساله فوت کرده افتاد دنبالم گفت گوشیش  بهش بده چرا خودتو کوچیک میکنی منم بهش گفتم تو که مردی چرا هنوز نرفتی اومد و گوشی همسرم رو گرفت بعد گفت بیا بریم سوییچ ماشینم رو گرفت گفت من می رسونمت .
منم نشستم پشت ماشین دخترم نشست صندلی جلو سمت شاگرد بعد پسر کوچولوم نشست جای راننده نذاشت پسرداییم
امام مهربانم سلام...
امروز دلم خواست برای تو بنویسم ، برای تو که همیشه از یادت غافل میشوم و فراموش میکنم باید منتظرت باشم !! اینکه از انتظار میگویم منظورم آن انتظارهای واقعی و از ته دل است ، نه این انتظارهای پیش پا افتاده و نالایق که اصلأ برای وجود ارزشمند شما کافی نیست ، خب من خطاکار گاهی یادم میرود  قبل از هرچیزی باید برای آمدن شما دعا کنم و معنای انتظار واقعی را یاد بگیرم چون اوضاع خراب است...معنای اوضاع خراب را خودت که بهتر میدانی ، خودت که ه
دلنوشته‌ای برای خدا  


 
دلنوشته‌ای برای خدا

 
خداوند مهربانم...
خداوند مهربانم ببخش که فراموش کردیم برای چه پا به زمین گذاشته‌ایم
فراموش کردیم بزرگیت و همه لطف ومحبت های بی دریغت را
سرمایه هایمان را برای هیچ خرج میکنیم
انگار تمام شدنی نیست و چه زود تمام میشود این سرمایه
انگار که چشم برهم زدنی بود این دنیا
هدف تو بودی تویی که نیازی به هیچ مخلوقی نداری ای
خالق قادر تو بی نیاز مطلقی
اما ما ادمها فکر کردیم با بندگی ات کاری برایت ان
سلام
28 سالمه و یه دختر 3 ساله دارم. این روزها خیلی دلم پره، دلم گرفته، از سادگی و بی سیاست بودن در ارتباطاتم خسته شدم. دختر ساده ای ام برخلاف ظاهرم که دختر اجتماعی و سر و زبون داری ام. تودار نیستم و هیچی رو تو خودم نگه نمیدارم، ولی درگیر آدم های به شدت پیچیده ای شدم. از همسرم گرفته تا خانواده اش تا جاری هام و ... .
گاهی اوقات دلم برای سادگی خودم میسوزه، هیچ کس برای حرف هام تره خرد نمی کنه، بحث حسادت نیست، بیشتر درد و دله. خسته شدم از آدم های تودار
ﻓﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺪ ﻭ ﺑﺬﺍﺭﺪ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﻨﺪ ﻣﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻦ ﻓﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﻫﻤﻪ ﺨﺶ ﻨﻨﺪ؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟ ﺍﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺴﺘ ﺍﻦ ﻓﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﻨﻨﺪ ﻌﻨ ﺧﻮﺏ ﻧﺴﺘ !
ﺍﻦ ﺗﻌﺮﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ،
یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺳﺮﺕ ﺑﺬﺍﺭ ﻭ ﺑِﺮَﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭ ﺑﺰﻧ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮ...
زمانش رسیده که با ترسهایم روبرو بشم 
وقتی ازدواج کردم ۲۳ ساله بودم از همون موقع میترسیدم نکنه کسی بیاد تو زندگیم زندگیم رو بهم بزنه. از همون موقع ها حس میکردم با همسرم خیلی تفاوت دارم من میخواستم یه خونواده برای خودمون تشکیل بدیم اون نمیتونست دست از دوستان قبل از ازدواجش برداره ولی من تو یه گردابی افتاده بودم به خاطر دوستان نابابم دخترانی که فکر میکردن تنها راه خوشبخت شدن ازدواجه بخاطر همین منم بعد از لیسانسم با خواستگارم که هم رشته خودم ب
آقای هستم، چند وقته از دورادور متوجه شدم که همسایه مون به زنم تهمت ناموسی زده که همسرم رو آره ... ، منظورم از دورادور اینه که چند بار اشخاصی که از محل کارم رد میشدند به صورت غیر مستقیم اشاره به این موضوع داشتند و بعد از نگاه مردم و طرز بر خورد شون فهمیدم که این تهمت رو زدند.
چون که شاهد و مدرک ندارم نمیتونم بزنم دهنش رو سرویس کنم و بعدش شکایت کنم، محلی که زندگی میکنیم کوچیکه بد آبرومون رو بردن، خیلی خود خوری مینکم، در ضمن همسرم زن پاکدامن و باحیا
(وقتی چترت خداست)بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد         (وقتی دلت با خداست)بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند         (وقتی توکلت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند        (وقتی امیدت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند       (وقتی یارت خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند       (همیشه با خدا بمان )چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاستچتر خدا بالای سر زندگیتون دوستان مهربانم
ممنون که مطالب رو دنبال میکنید و نظ
سلام
من مردی حدود 30 ساله هستم، با همسرم حدود 5 سال اختلاف سنی دارم.
از ابتدای نامزدی و دوران عقد علاقه چندانی به من نشان نمی داد، ولی من خیلی دوستش دارم، حدود سه ماه پیش که بی توجهی هاش به من شدت گرفته بود وقتی ازش علت رو جویا شدم گفت من از اول هم علاقه ای به تو نداشتم و بخاطر فرار از یه خواستگاری که ازش متنفر بوده تن به ازدواج به من داده (من بهترین کیس بودم اون موقع) و امیدوار بودم که علاقمند میشم ولی نشدم و حالا طلاق می خوام، با مخالفت من روبرو ش
یا نور
 
بچه ها عجب رعد و برقی بود حوالی ساعت 4 و نیم اینجا
به به
 
[ یک عدد ذوق کننده از باد، باران، رعد و برق... و البته چیزهای دیگر]
 
پ. ن
عمری فک میکردم پاییز رو از همه فصل ها بیشتر دوست دارم. 
حالا فهمیدم که بهار رو عاشقم
 
پ. ن2:
40 نامه کوتاه به همسرم و کتاب "مثبت" هر دو امشب تموم شدن.
 
دیروز ظهر وقتی با همسرم بین کوچه‌ها قدم می‌زدیم خانمی که از کنارش گذشتیم، برگشت و به همسرم و گفت:
-خانم ببخشید... خانم!-بله؟
-شما یه خواهر ندارید که مثل خودتون چشم رنگی باشه؟! سه ساله برای داداشم دنبالِ یه خانمِ چشم رنگی می‌گردم!-نه ؛ ببخشید.
ملاک‌هایمان سر جایش نیست. چرا باید برای انتخاب همسری که قرار است ثانیه‌هایِ عمرمان را باهاش شریک شویم، آن‌هم نه فقط دوران جوانی‌را ، بلکه تمام عمر را ؛ فقط ملاک ظاهری اعمال کنیم؟! این مسئله برایم غیر قا
ینی باید بگم عاااشق خودمم:))))
داشتم  پست قبل رو می نوشتم که دیدم صدای قرآن خوندن میاد و گویا کسی فوت شده....
بعد هم دیدم برق نیست....
گوشی رو برداشتم زنگ زدم به همسرم و گفتم سلام،کجایی؟...گفت رفتم شاهپور...
گفتم چرا برق نیست.؟...گفت من چه میدونم چرا؟:/
گفتم کی مرده؟.....گفت من چه میدونم؟:/
گفتم چرا نرفتی جواب آزمایش مامانم رو بگیری؟....گفت میام میام...
گفتم بیمه ها رو ریختی به حساب؟....گفت تا ظهر میام میریزم...
خلاصه وقتی گوشی رو قطع کردم خنده م گرفت،...آخه هنو
با سلام
دختری‌ 30 ساله هستم، مدت 10 ماهه عقد کردم و هنوز سر زندگیم نرفتم و هفته ای یک بار خونه مادر شوهرم میرم، با همسرم مشکلی ندارم ایشون آدم بسیار خوب و آروم و متشخصی هستن، اما مادر همسرم هر دفعه باعث ناراحتی من میشه.
مثلا هر سری به من میگن که ما فرد دیگری رو برای پسرمون در نظر داشتیم و مایل بودیم با اون شخص ازدواج کنه، اما پسر ما اصرار کرد که باید تو رو بگیره، یا به راحتی اجازه دخالت تو هر مساله ای رو به خودشون میدن و کلا عاشق بچه خودش، منو غریب
دیروز آروم و سر به زیر سر شد, من لیست کارهای دفتر رو توی سررسیدم نوشتنو و کنار هر کدوم که انجام شد یه تیک صورتی اکلیلی زدم, دیروز روز آرومی بود روز آرومِ کم انرژیِ من...
روزی که به امید دیدن همسرم و فیلم تختی و بودنمون با هم سر شد.
عصر دو تا قلمه پتوس رو که حسابی ریشه گرفته بودن زدم زیر بغلم تا برم خونه, تو حال و هوای خودم داشتم یه مسیری رو پیاده میرفتم که سرم گیج رفت افتادم شقیقه ام به یه میله آهنی اصابت کرد و مابقی داستان رو بزار تند بگم برات, کنسل
بار الهےٰ…مهربانیت همانند امواج دریا پے در پے…
ساحل وجودم را در بر مےگیردو به دستِ قدرت تو ،تمام تیرهاے بلا شکستہ مے شود…
تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایےو من در “گهواره ے” محبتت چه آسوده آرام گرفتہ ام…
پس ای “خداے “مهربانم…به ذکر نام زیبایت
و نیایش لحظہ هایت ،وجود زمینیَم را ملکوتے گردان…تا آنچہ تو میخواهے باشمو از آنچہ من هستم “رها” شوم ،که تو… بے نیاز و من “غرق” نیازم
هوالحی
 
22 ام اسفندماه (1398) بود که خانم دکتر (خواهرشوهر عزیزم؛ فوق تخصص غدد) بهمون گفتن؛ سرماخوردگی آقامحمد؛ کرونا ست. استراحت مطلق ، قرنطینه ی مطلق و مصرف گلاب و ذکر صلوات فراموش نشود. از اون شب ما قرنطینه شدیم. و از خونه در نرفتیم. حال همسرم خوب نبود. و من باورم نمی شد که کرونا اینقدر به ما نزدیک باشه. همسرم میخواستن به رسم سرماخوردگی های قبلی من و دخترم رو ببره خونه مامانم تا دخترم آسیب نبینه. اما من قبول نکردم. من نمی تونستم تو این شرایط ازش
آخر سال پر حادثه و پر اتفاق و پر خرجی رو از جهات گوناگون میگذرونم...
برای اینکه وا ندم و نگرانی هام رو به خانواده منتقل نکنم و بتونم نگرانی های جدی همسرم رو هم به آرامش تبدیل کنم نیاز به نورانیت و توکل بیشتری دارم...
التماس دعا از همه کسانی که اینجا  رو میخونن...
پنجره را باز گذاشته ام، بوی خاک باران خورده با عطر چای بِه مرا به پرواز در آورده است، خوشحالم و نسبت به امروز و روز های پیش رویم، امیدوار! :)
نشسته ام و از فریدون میخوانم و همزمان لبریز از عشق میشوم، چه احساس خوبی... چه روز قشنگی :)
من نباتم...کنار پنجره، رو به آسمان آبی دلبرم نشسته ام و با خیالِ خوش و آرامی، فکر می بافم...
از زندگی که در دستانم موج میزند، هیجان زده ام، گاه با فکرِ خوش رها شدن، همگام با برگ ها میرقصم،گاه با فکر لذتِ زندگی کردن، غرق می
چند روزه دلشکسته هستم 
دلم میخواد برم پیش یک مشاور ولی از هزینه هاش میترسم کاش یه آدم منصف پیدا بشه بتونه راهنماییم کنه. 
من و همسرم با عشق ازدواج کردیم ولی الان نسبت به هم سرد شدیم .دیشب حتی دوست نداشتم بغلم کنه . چقدر بده چرا من نمی تونم دوسش داشته باشم . کاش بتونم دوباره پر از عشق باشم بتونم با عشق برای همسرم و بچه هام غذا درست کنم برنامه تفریح بذارم برنامه سفر و گردش بذارم . فکر میکنم اینکه مربی پسرم گفت فعلا برای آزمون سنجش آماده نیست در روح
همسرم آنقدر روی مسئله ی اسراف حساس بود که همیشه میگفت حیاط خانه را باید جارو زد.نباید با آب شست.آب مهریه ی مادرمان،حضرت فاطمه زهرا (س)است
مراسم عروسیمان یک مراسم خدا پسند بود.مولودی خوانی بود و ...
همسرم تاکید داشت در این مراسم کاری نکنیم که طبق دستور و خواست خدا و ائمه اش نباشد.به همه تاکید کرده بود که ترقه بازی نکنند و باعث آزار همسایه ها نشوند.یکی از همسایه های مسن محل بعد از مراسم به منزل ما آمد و به محمد جواد گفت:خیلی دعایت کردم.ان شاءالله ه
چک کردن گوشی همسر کار درستی است یا نه؟ امروزه بسیاری از افراد به دنبال برنامه و نرم‌افزارهای گوناگون برای کنترل تماس‌ها، تلگرام و پیام‌های گوشی همسرشان هستند. تلاش برای چک کردن گوشی همسر می‌تواند ناشی از عدم اعتماد به همسر یا ترسِ از دست دادن او باشد. اما حفظ و نگهداری از هر چیزی روش اصولی و صحیح خود دارد و چک کردن مداوم گوشی و محدود کردن و کنترل همسرتان نتیجه‌ای جز تشدید بی‌اعتمادی و دور شدن شما از یکدیگر به همراه نخواهد داشت. در ادامه ب
شکرت که در خانه هستم نه در بیمارستان
شکرت که روی مبل نشستم نه در بستر بیماری
شکرت که راحت نفس می کشم نه با مشقت ودرد
شکرت که طعم غذاها را می چشم و لذت میبرم نه با بی میلی وبه زور غذا بخورم 
شکرت که دلتنگ عزیزانم هستم که یک ماهه ندیدمشون اما امیدوارم بزودی در آغوش بگیرمشون نه اینکه امیدی به دیداردوبارشون نداشته باشم 
شکرت که صدای عزیزان راه دوری که یکسال انتضار کشیدم تا نوروز ملاقاتشان کنم را می شنوم هرچند نبینمشان
شکرت که بهار را دوباره می بی
بسم الله النور
 
22 ام اسفندماه (1398) بود که خانم دکتر (خواهرشوهر عزیزم؛ فوق تخصص غدد) بهمون گفتن؛ سرماخوردگی آقامحمد؛ کرونا ست. استراحت مطلق ، قرنطینه ی مطلق و مصرف گلاب و ذکر صلوات فراموش نشود. از اون شب ما قرنطینه شدیم. و از خونه در نرفتیم. حال همسرم خوب نبود. و من باورم نمی شد که کرونا اینقدر به ما نزدیک باشه. همسرم میخواستن به رسم سرماخوردگی های قبلی من و دخترم رو ببره خونه مامانم تا دخترم آسیب نبینه. اما من قبول نکردم. من نمی تونستم تو این شر
من وهمسرم برای طلاق توافقی اقدام کردیم وتمام توافقات را روی کاغذ نوشتیم وامضا کردیم مهریه , جهیزیه ,حضانت ومهمترینش دودانگ خانه وماشین واین توافقات را انگشت هم زدیم وکیل هم گرفته بویم که وکیل گفت من فقط میتونم وکیل یکی باشم که همسرم گفت من وکیل نمیخوام شما وکیل خانم باش وتمام اینها به دادگاه ابلاغ شد چند روز بعد همسرم از در آشتی در آمد ومنم به خاطر بچه قبول کردم فقط گفت باید مهریه اتو ابراء کنی. خوب منم قبول کردم اون دنبال این کار بود وفقط من
بی شک هرکسی خصلت هایی دارد که تعدادی از آن ها ویژه هستن.
فور مثال پرحرفی ، خساست یا بددهنی!
ازاین رو خدای مهربانم را شکر میکنم که عمده اطرافیانم مرا با خصلت حواس پرتی میشناسند نه با موارد بالایی!!
صبح که بار وبندیلم را بر دوشم نهادم و رفتم تمام طول مسیر را به این فکر میکردم که یک چیزی جا گذاشتم!
و زمانی که وسایلم را مرتب کردم متوجه شدم خیلی بیشتر از یک چیزی را جاگذاشتم!!
شارژر لب تاب، ظرف غذا  که داغ این یکی از همه بدتر به دلم ماند ، غذام قرمه سبزی
جشن تولد 35 سالگی ام هر چند با تشریفات برگزار کردم اما به دلم نچسبید چون فقط من و همسرم در خانه حضور داشتیم . تا سال قبل که در خانه بابام بودم و در عقد بودیم وقتی زمان تولد می رسید مادرم بهم یه هدیه ناقابل می داد به قول خودش و میگفت کم ما کرم شما و روبوسی میکردم با مادرم و بهم تبریک میگفت . هدیه مادرم چی بود ؟ یک پاکت پول که معمولا مبلغ 50 یا 100 هزار تومان پول داخلش میگذاشت و میداد . هنوز پاکت ها و نامه هایی که برای تولدم نوشته رو به یادگار نگه داشتم .
عزیزانِ جان سلام و عرض ارادت خدمت همه اعضای وبلاگ وزین و محبوب خانواده برتر
به طور کلی سوال من می تونه این باشه که آیا هدف از ازدواج باید صرفا فرزند آوری باشه؟، بذارید کمی بیشتر توضیح بدم. من پسری هستم در شرف ازدواج البته اگر قسمت باشه.
موضوع از این قراره که خانواده ی بنده علاقه زیادی به بچه دارن و حتی قبل از شروع شدن پروسه ازدواج من، همیشه به شوخی و یا توی بحث ها گوناگون تمایل و توقع خودشون از من برای داشتن دو یا سه فرزند را بیان می کردن. 
حالا
نشستیم با حضرت آقا حرف زدیم...
از معیارهایی که قبل از ازدواج برای همسر آینده‌مون داشتیم گفتیم. و پیش خودمون قضاوت کردیم که الان به چند درصد از اون معیارها رسیدیم...
حضرت آقا که فکر کنم روش نشد که بگه خامی کرده و به خیلی از معیاراش در ازدواج با من نرسیده، من ولی فکر میکنم به یه درصد بالاییش رسیدم و اونایی که بهش نرسیدم، چندان تاثیر هنگفتی توی زندگیم نداشته.
راستش بعد از پنج سال و نیم زندگی، یه کم یادآوریش سخت بود، البته باید شرایط اون موقع رو هم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها